واگویه

متفرقه

واگویه

متفرقه

خدا

به نام خدا

امروز یکی از بدترین روزهای زندگی ام بود. سرخوردگی و احساس حقیر شدن تمام وجودم رو فرا گرفته. ای کاش می توانستم عقده درونم رو بگشایم و با کسی درددل کنم. ای کاش به این اندازه بد نبودم. زندگی مجموعه ای از محاسبات است و من در محاسباتم اشتباهاتی داشتم .البته غیر قابل جبران نیست ولی شاید بهای این اشتباهات گران باشد. امروز احساس تنفر از خود تمام وجودم رو تسخیر کرد. من در باتلاقی از اشتباهاتم دارم فرو می روم و هیچ فریاد رسی نیست...

فقط امیدم به یکی است که او تنهاتر است و همو است که تنها دلیل بودنم است.اگر امروز لحظه ای از من غافل می شد شاید دیگر....نبودم.غفلت جایی در او ندارد.

 امروز نرگس و رز درونم پرپر شد...

   امروز ندای او را به روشنی در خودم احساس کردم. و زین پس امید به او و لطفش سرلوحه زندگی در حال ویرانی ام است....

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد